دگرانديشی و تئوری توطئه

بازتابی برنکته پردازی در بنياد فرهنگی کمال

جمعه ششم ژانويه۲۰۰۶

 

موضوع

آمريکا قبل از حمله به عراق، حدود۳۰ نفرعراقی را که باسرکردگان رژيم بعثی صدام در انرژی اتمی نسبتی داشتند برای جمع آوری اطلاعات در خصوص تسليحات کشتار جمعی بعراق ميفرستد.  اين افراد دربازگشت به مقامات اطلاعاتی آمريکا گزارش ميدهند که تمامی پروژه های اتمی عراق در اوائل دهه٩۰ نابود شده  و صدام هيچگونه تسليحات کشتارجمعی دراختيارندارد.  دولت آمريکا اين واقعيت را دراختيارمردم قرار نميدهد تا دراواخرسال ۲۰۰۵ ميلادی موضوع بر ملا ميشود.

 

هم انديشی

   رسانه های گروهی بجای کاوش درواقعيات، خودرا ملعبه دولت آمريکا قرارميدهند تا آوازدهل را به اقصا نقاط دنيا برسانند که اينبارهيتلرثانی فرصت کشتار جمعی نخواهدداشت. وچون آبهااز آسياب افتاد ولاشخوران جنگجوتوبره های خودرا، باخون هزاران هزار انسان بيگناه، ازغارت منابع ملی ملتی ستمديده پرکردند، آهسته آهسته طبل دموکراسی وآزادی مطبوعات بصدا در ميآيد و اينبار آوازدهل نوائی ديگردارد که چرا بوش ودار ودسته اش بر واقعيات کليدی قبل از جنگ سرپوش گذاشتند وآنها هم از خوددفاع ميکنند که درمقام امنيت آمريکا نميتوان ترديد کرد وبايد بسمتی متمايل شد که صدام بی يال و کوپال بمراتب خطرناکتر از استالين در دوران جنگ سرد ويا تروريستهای آسما نخراشهای دوقلوجلوه ميکند. 

 

ادبيات

امشب سبکتر ميزنند اين طبل بيهنگام را

يا وقت بيداری غلط بوداست مرغ بام را

سعدی

 

دگرانديشی

 البته از انصاف بدوراست که همه رسانه های گروهی را از دم با چوب بيتفاوتی محک زد.  چرا که حکم غالب مشمول استثنا نميشود.  چه بسيار روزنامه نگاران حرفه ای که هرگز اين دروغ بزرگ را باور نکردند و تا آنجا پيش رفتند که در تئوری توطئه پردازی پيش بينی کردند که آمريکا برای اثبات ادعای خود درگوشه و کنارعراق آثاری از تجهيزات اتمی نصب خواهد کرد تا با بوق وکرنا آنرا کشف کند.  اين اتفاق نيفتاد.  شايد به اين دليل که درمقام يک ابر قدرت بلا منازع، مثل لاتهای محل که سينه سپرميکردند ونفس کش ميطلبيدند، ديگر نيازی به توجيح جنايات خود برای مشروعيت نداشت.  همانطور که سازمان ملل را بباد استهزا گرفت.  شايد هم به اين دليل که نيروهای باصطلاح شورشی امان را از آنها گرفته بودند و آمريکا هرگز چنين فرصتی را بدست نياورد.  شايد هم اين سناريو اصولآ دربرنامه کارآنها نبود ويا هر دليل ديگر.

 

 آنچه مسلم است دگرانديشان آلت دست قرار نگرفتند ودرهر فرصتی مواضع رسمی را مورد بررسی قراردادند و با اتکا به همين اطلاعات محدود تسليحات کشتار جمعی را بهانه ای بيش قلمداد نکردند وحالا که پرده برافتاد، ويا حداقل نيم پرده ای درکار است، نه تنها همرنگ جماعت نميشوند، بلکه جای مجهولات ديگری را در معادلات سياسی خود با معلومات تازه پر ميکنند و نتيجه ميگيرند که هدف ازارسال جاسوسان عراقی، اطمينان خاطر از عدم وجود خطری جدی برای حمله به عراق بود و بس.  چرا که اگرعراق مجهز به تسليحات کشتار جمعی بود، آمريکا دوراه بيشتر نميداشت:

يا ديپلماسی و يا حمله اتمی بدون اطلاع قبلی.

 

نتيجه

اين درس تاريخ است با اين تفاوت که فاصله زمانی تکرار، از قرنها و دهه ها به سالها و ماهها و روزها رسيده است و همين تئوری با ابعادی تازه برعليه ايران درشرف تکوين است با اين تفاوت که شعار عراق افغانستان نيست به ايران عراق نيست تبديل شده تا تئوری توطئه مرحله دگرديسی خودرا بواقعيت طی کند.

 

محمد پورقوريان

۲۲ديماه۱۳٨۴برابربا۱۲ژانويه۲۰۰٦