اول بايد از خوانندگان محترم خواهش کنم که نامه آقای ابراهيم نبوی به رئيس جمهور ايران را در سايت روز به آدرس زير بخوانند:

http://69.41.183.206/nph-index.cgi/010110A/687474703a2f2f7777772e726f6f7a6f6e6c696e652e636f6d2f30337361746972652f3031353535382e7368746d6c

 

ابراهيم جان، نبوی عزيزم

 

نامه شمارا به آقای احمدينژاد، رئيس جمهور ايران خواندم.  ميخواستم به احترام طنزهای خوبی که مينويسی دست از سرت بردارم، ولی ساعتها فکر کردم تا فهميدم درست بهمين دليل نبايد فرصت را از دست داد.  اين بود که درعالم هپروت فکر کردم ممکن است يک روزی تو جای احمدينژاد را بگيری و من بخواهم برايت نامه بنويسم.  پس بهتر است که از حالا همديگر را بهتر بشناسيم.  البته احمدينژاد نظرش اين بود که بايد حقت را کف دستت بگذاريم.  هر چند که از حق طلبی اش خوشم آمد ولی واقعآ دلم بحالش سوخت. راستش تو خيلی بی احترامی کرده بودی و من هم فکرکردم ميتوانم همان کاررا با تو بکنم تا هم حقت ضايع نشود وهم احمدينژاد خوشحال شود و هم من به نان و نوائی برسم!  البته من هنوز خيلی مانده تا مدرک بی احترامی بگيرم، بنا براين بايد به کم احترامی قانع باشی!

 

ولی قبل ازاينکه وارد احترامات فائقه بشويم، فکر ميکنم بد نباشد يک کمی راجع به راه ورسم شرعيات بين المللی که بعد از تجديدی با تک ماده قبول شدی توضيحاتی بدهم.  يکی از اشکالات تو اين است که هيچوقت اسمت را به انگليسی ترجمه نکردی تا به احترام "آبراهام" لينکلن حرفهايت را جدی بگيرند ولی من اينکاررا کردم.  نه اينکه سرازخود توی فرهنگ لغت يک چيزی پيدا کنم، نه، با مشورت از"مابهتران" پرسيدم ترجمه "محمد صادق" چيست و آنها گفتند "ستيو" اولش فکر کردم مارا سر کار گذاشته اند ولی بعد فهميدم که اين همان "استيو" خودمان است واز قضا مثل "محمدصادق" از مقدسين است.  خيلی خوشحال شدم که اسمم "يوسف" نبود که ترجمه اش ميشود "جو" و لابد اسم بچه ام ميشد "آب جو" که اونوقت خيلی گرفتاری بود!  اين شد که علاوه بر فاميل، اسمم هم غلط انداز درآمد واينها من را با خودشان عوضی گرفتند و همه اسرار را فاش کردند!

 

مثلآ فهميدم که اين آمريکائيها عقيده دارند که  حضرت مسيح دوهزارسال پيش بخاطر آنها به بالای صليب رفت تا همه گناهانشان را از پيش ببخشد.  پس آنها هر کاری بکنند اشکالی ندارد چون از قبل آمرزيده شده اند، ولی بقيه مردم دنيا که حضرت مسيح را در قلب خود ندارند هر کاری بکنند "بد" است و بهمين جهت در اين دنيا بدبختند و درآن دنيا هم حسابشان با کريم الکاتبين است.  حالا که اينرا فهميدی بگذار برويم سر اصل مطلب. 

 

نبوی عزيزم، من خيلی خوشحالم که احمدينژاد آن نامه را نوشت و بيشتر خوشحالم که آنرا دراختيارعالم وآدم قرارداد وجناب بوش السلطنه را پاک غافلگير کرد ومليجکش هم کم آورد وآخر کار فکر کردند اگر جواب ندهند سنگين ترند!  ولی ابراهيم جان تو چرا از نصيحت خودت پند نگرفتی؟  فکر نکردی حالا که همه نامه احمدينژاد را خوانده اند ويا از دوست و آشنا شنيده اند، ممکن است بدنبال جستجوی اسم او، توی اين دنيای اينترنتی، تصادفآ نامه ترا ببينند و از خودشان بپرسند چرا اين بابا خودش چند دقيقه فکرنميکند و يا با يک آدم معمولی مشورت نميکند که نميشود آدم کسی را از کاری منع کند که خودش انجام ميدهد.  و بعد خدای ناکرده فکر کنند نبوی عزيزمن حسودی اش شده بود!  آخر ابراهيم جان اينکه ديگر ترافيک تهران نبود که گرفتاری لس آنجلس و لندن و پاريس را ناديِده بگيری و داغ دل مردم را تازه کنی که همه گرفتاريهای ما زير سر دولت است.  لابد فکر کردی "سنگ مفت و گنجشک مفت" و خدا را چه ديدی شايد از اون هفتاد هشتاد ميليون دلار یه چيزی هم بتو رسید!  ولی زياد هم ناراحت نباش چون همانطور که خودت بهتر ميدانی، آمريکائيها بيشتر ايرانيها را ميشناسند وحداقل عقلشان ميرسد که هر ملتی خوب وبد دارد والآن چند ساله که گرفتار يکی از مشنگهای خودشون هستند که بد جوری قاطی کرده!

 

ولی ابراهيم جان عزيز، وقتی خوب فکر ميکنم ميبينم حق با توست واين احمدينژاد هنوز دوزاريش نيفتاده.  هنوز فکر ميکنه اين نفتی که تو خاک ماست، مال ماست وبجای اينکه به جمهوری اسلامی فکر بکنه به استقلال فکرميکنه!  هيچ فکر کردی وقتی که آمد نيويورک چه موقعيت مهمی را از دست داد.  آخه بابام جان نيويورک توی آمريکاست وآدم حد اقل با صاحب خونه يک سلام وعليکی داره.  ولی اين بابا یکراست رفت توی "هاله نور" و با مهمونهای ديگه خوش وبش کردن!  بيخود نبود که بوش اصلآ نميخواست دعوتش کنه!  حداقل آداب مهمونی رفتن را از بقيه مسلمونها ياد ميگرفت.  ميرفت پهلوی وليعهد عربستان سعودی مينشست و يکی گپی ميزد.  خدارا چه ديدی، ممکن بود دری به تخته ميخورد و درست روبروی سفارت عربستان، يک جای خالی پيدا ميشد و ما هم بنوائی ميرسيديم و يک سفارتخانه آبرومند گيرمان ميآمد!  وبعدش هم يکی از آقازاده ها سفير ميشد و ميخ اسلام را در وسط واشينگتن به زمين ميکوفت!  واقعآ که چی ميشد!  تا حالا شنيدی حتی يک تلويزيون عربجلسی پيدا بشه که به خانواده آل سعود بگه بالا چشمت ابرو؟  درعوض تا دلت بخواد اين خانواده مومن تو آمريکا مسجد ساختند!  آخر از برکات همين مسجدهاست که "هاله کور" اصلآ نديد ۱۵نفر از ۱٩نفر تروريستهای يازدهم سپتامبر شهروندهای محترم عربستان سعودی بودند!  نه اينکه فکر کنی خانواده مومن آل سعود "قصاص" نميکند!  چرا، بگفته سازمان عفو بين الملل، جمهوری اسلامی در سال گذشته فقط ۱۳نفر از هر۱۰ميليون نفر جمعيت را اعدام کرد ولی عربستان سعودی با افتخار با ۳۱ نفرازهر۱۰ميليون نفر رکورد دنيا را شکست!  ولی آل سعود سر ازخود ادای استقلال را در نميآورند و با بزرگترها مشورت ميکنند!

 

    راستش من قصد نصيحت ترا ندارم و اتفاقآ ازت بدم نميآد ولی خوب ميدانم که يک چيزهائی توی نامه ات هست که بايد ذهنت را روشن کنم.  البته تو کاملآ حق داری که اشتباهات من را اصلاح کنی، فقط يادت باشد که توی اين نشريات ينگه دنيائی چاپ نشود که هم پول ملکه فخيمه انگليس و وليعهد آمريکا هدر ميرود و هم باعث ميشوی که آنها من را جدی بگيرند که خوشآيند نيست.  بهرحال من اگربجای توبودم از احمدينژاد تشکرميکردم که بالآخره معلوم نشد يک دفعه از کجاسر درآورد.  راستی هيچوقت فکرش را کرده بودی که خدا چقدر اين غربيها را دوست دارد که مثلآ انگليس و آمريکا و فرانسه دريکی دو قرن گذشته هر بلائی دلشان خواست سر هر ملتی آوردند و حالا که اين ملتهای عقب نگهداشته شده، چشم و گوششان باز شده و ميخواهند از حق و حقوق خودشان دفاع کنند، احمدينژاد (زبانم لال) مثل مسيح ثانی ظهورکرد تا گناه تمام بدبختيها ومکافات ملل آزاد دنيا را بدوش بکشد!

   

نبوی عزيزم!  اگرنميخواستی وقت برای فکر کردن بگذاری، حد اقل ميخواستی از خود بوش بپرسی که طاقت نياورد تا بکاخ سفيد برسد و اين نامه طولانی را در حال پروازخواند!  ولی مردم از من وتو با هوشترند وحتی خانه بدوش مهمان هتل "کنار خيابان" هم ميداند که احمدينژاد اين نامه را برای بوش ننوشته بود.  مگرآنها که اينهمه پشت پرده با آمريکا حرف ميزنند، حرفهايشان را با مردم در ميان ميگذارند؟  نه جانم!  اين نامه بنام بوش ولی برای من وتو بود که داشتيم از ترس هذيان ميگفتيم.  البته يک کمی طول کشيد تا حال بوش گرفته شود چون ديد احمدينژاد دارد با بی احترامی به شورای امنيت پا جای پای خودش ميگذارد و ممکن است پيشگوئی نوترداموس درست از آب درآيد و احمدينژاد همان بلائی را سر آمريکا بياورد که او سر عراق آورد!  البته من و تو و بيشتر مردم دنيا برسر ديوانگی بوش اختلافی نداريم ولی من شب وروز بجانش دعا ميکنم تا نکند خدای نا کرده بلائی سرش بيايد و ما گرفتار الدنگ ديوانه تری مثل ديک چينی نشويم!

 

ابراهيم جان ناراحت نشو ولی من فکر ميکنم در مورد دين و آمريکا و ابر قدرتها و آزادی و حقوق بشر وخلاصه همه اين حرفها حق با احمدينژاد است و تو اصلآ حاليت نيست!  يعنی تو واقعآ فکر ميکنی آمريکائيها حکومت دينی نميخواهند؟  اگر اينطور است چرا هر روز بچه ها سرود آمريکا را ميخوانند که فقط ملت خودشان را زيرحمايت خدا با آزادی و عدالت ميخواهد تا وقتی بزرگ شدند خدا فقط آمريکا را مورد رحمت قرار دهد و يا چرا تمام رئيس جمهورها دراولين روز رياست جمهوری "قسم" ميخورند و يا در بيشتر دادگاهها وادارت ميکنند که بخدا قسم بخوری واز او بخواهی که کمت کند راست بگوئی.  از همه مهمتر هيچ ميدانستی که بيشتر رؤسای جمهور آمريکا عضو انجمن "جمجمه و استخوان" بوده وهستند و شيطان آنها يک سر وگردن از شيطان ما بزرگتر است وبرای خودش يک پا خداست!  اگر باور نداری يک کمی بدرس ومشقت برس ودر باره "لوسيفر" (شيطان بزرگ قدرتمندان) مطالعه کن.  چطور بهمين زودی يادت رفت که کلينتون را بخاطر رابطه غير "شرعی اش" با مونيکا خانم استيضاح کردند ولی از سر تقصير جورج بوش که ملتی را بخاک وخون کشيده است گذشتند چون او نظرکرده حضرت مسيح است و درتولدی ديگر تقديس شده است.

 

  برادرعزيزم، حالا ديدی که هم خدای آنها بزرگتر است وهم شيطانشان و البته من پا روی حق نميگذارم.  تو خيلی خوب فهميدی که حرف آخر در حقوق بشر و تمدن و ليبراليسم و مبارزه با تروريسم را آنها ميزنند و اصلآ همه اين کلمات قلمبه سلمبه مال آنهاست وما نبايد بزرگتر از دهنمان حرف بزنيم.  آخر بما چه مربوط که آمريکا اسيران تروريستی را مثل حيوانات وحشی دور دنيا ميچرخاند، ويا به اين وآن پول ميدهد که برعليه روسها و چينيها توی کشورما شورش کنند.  آخر مگرما عقل نداريم که تا يکی دو تا از آنها توی تله افتادند، داد و فرياد ميکنيم که درايران حقوق بشر رعايت نميشود!  اصلآ ما بيشتر از سهم خودمان متمدن شده ايم که ادای آنها را در ميآوريم وبيشتر طرف ظالم را ميگيريم. مثلآ ما هيچ کاری نداريم که يک محکوم به اعدام قبلآ در يک محل عمومی بمب گذاشته و چند نفر بيگناه را به خاک و خون کشيده و يا بدختری تجاوز کرده و بعد نابودش کرده، ولی حالا که قرار است اعدامش کنند، داد وفرياد ميکنيم که تکليف حقوق بشر چه ميشود!  همين بيعقلی ما باعث ميشود که آمريکا نگذارد سازمانهای بين المللی از زندانهای مخفی اش بازديد کنند.  آخر يک تروريست چه حقی دارد که اصلآ زنده باشد، چه رسد به اينکه شکنجه شود!  آنوقت چهارتا سرباز بيعقل عکس ميگيرند و کلی آبروريزی ميکنند وبعد اين سازمانها چاره ای ندارند مگر اينکه اعلام کنند که در زندانهای آمريکاهم حقوق بشر رعايت نميشود!  ترا بخدا يک کمی فکر کن.  مگر ميشود آمريکائی که در يکصد سال گذشته از روی صدق وصفا خودش را به آب وآتش زده است تا بيش از۱۱۶ بار به کشورهای مختلف حمله کند تا ما را از شر ديکتاتورهايمان رها کند، خودش ناقض حقوق بشر باشد؟!      

 

همين کارها را کرديم که کم کم امر بهمان مشتبه شد که اينها "دويست سال است خودشان را جرميدهند که بگويند حکومت دينی نميخواهند داشته باشند" بگذار از نفوذ کليسا در تمام شئون دولتی آمريکا بگذريم، ولی مگراينها از حکومت دينی عربستان سعودی بدشان ميآيد که مال خودشان است وآل سعود گوش بفرمانشان همچنان با گردن زدن مخالفين، حقوق بشررا موبمو اجرا ميکنند؟!  "مرد هندسی" مگر تو خودت درس سياسی خوانده ای که بگوئی احمدينژاد درس سياسی نخوانده است.  تازه مگر بقيه سران کشورها درس سياسی خوانده اند؟  ابراهيم جان، تو مثل اينکه يادت رفته که هر چه بيشتر از صدام بد گفتند بيشتر دودش تو دماغ عراقيهای بيچاره رفت.  حالا هم هيچکس دلش بحال من و تو و اين ملت بدبخت نسوخته و اصلآ با ايران هم کاری ندارند.  پس چه اشکالی دارد که يک کمی هم احمدينژاد رجز بخواند؟  آنها فقط خوزستان را ميخواهند که صدام نتوانست برايشان بگيرد وما خوب ديديم چگونه موردغضب واقع شد.  وبعدش هم روسها وچينيها دارند اونجا موش ميدوانند که ملت برگزيده خدا خوشش نميآيد!  و چون زورشان به آنها نميرسد بجان مردم ما افتاده اند. 

 

آنوقت تو مسئله چند تا زندان سياسی داخلی را با تجاوز به حريم شهروندان سايرکشورها قاطی ميکنی.  حالا اگر دوران گروگانگيری بود، باز هم يک چيزی.  اصلآ آمريکا کی به نظارت بين المللی اجازه ميدهد تا از زندانهايش بازديد کند که تو انتظار داری آخوندها اينکاررا بکنند.  تو مثل اينکه حاليت نيست که اگر يک شهروند آمريکائی بخواهد حکومت آمريکا را سرنگون کند آنچنان بلائی سرش ميآورند که عالم وآدم بحالش زار زارگريه کنند. آنوقت تو از آخوندها انتضار داری که با سلام و صلوات از کسانی پذيرائی کنند که با جار وجنجال قصد سر نگونيشان را دارند!  من بهيچ وجه قصد اسائه ادب ويا تهمت زدن به  مبارزين حقوق بشر ندارم ولی تو واقعآ فکرميکنی آمريکا وانگليس با اينهمه پولی که برعليه کشورما خرج ميکنند، هيچ جاسوسی در ايران ندارند و تمام زندانيان سياسی ما بناحق گرفتارند؟!

         

نبوی عزيزم، احمدينژاد و بوش، من وتو نيستند که توی عالم هپروت آرزوی يک حکومت ايده آل را داشته باشند.  مگر بوش حاضر است الآن که محبوبيتی ندارد رفراندوم بگذارد؟  اصلآ وقتی که انتخاب شد مگر مورد قبول همه بود؟  تازه آنوقتها هم که پيراهن عثمان فاجعه يازدهم سپتامبر خريداری داشت و بوش با خدا خوش وبش ميکرد حاضر به رفراندوم نبود.  عزيز دلبندم، اينها همه کرکری خواندن سياسی بر عليه همديگراست.  تو بيجهت خودت را ناراحت نکن و قلبت نشکند واز همه مهمتر خانه ات را بر باد نده که آخوندی مثل خلخالی شرف دارد به کشيشی مثل پت رابرتسون.  راستی هيچوقت شده که سر بازی تخته نرد فقط به يکطرف بگی کرکری نخون، اونهم طرفی که برد وباختش برای تومهم است؟ 

 

ابراهيم جان، من کاملآ با تو موافقم که فرارمغزها درد دل ملت ماست و فکر ميکنم احمدينژاد هم با تو موافق باشد.  ولی من فکر نميکنم که يک دانشمند درايران امنيت نداشته باشد.  او در اروپا وآمريکا امکانات بيشتری دارد ولی نه ازاحترام بيشتری برخورداراست و نه ازامنيت برتری.  فرارمغزها موضوع بسيار پيچيده و مهمی است که در تمام کشورهای جهان سوم وجوددارد و درمورد کشور ما نه شاه راه حل درستی برای آن داشت و نه آخوندها.  ولی تو باز هم مسائل را قاطی کردی.  اولآ بر خلاف نظر تو، طرفداری از علم بايد ازسوی رئيس جمهوری باشد که خود با مشکل فرارمغزها درگير است.  دومآ درست است که فرار سرمايه  ازترس لوطی بازيهای احمدينژاد بود ولی الآن خيلی زود است که مشکل فرار مغزها را در کارنامه او بنويسيم.  سومآ تو خودت ثابت کردی که فرارمغزها نه به دانش احمدينژاد ربطی دارد و نه به بيسوادی جورج بوش، فقط ميخواستی بگوئی  "من آنم که رستم بود پهلوان" و بلا فاصله "محمود" را "محمد" کنی وتمام زورگوئيهای آمريکا و مشکلات تروريستی القاعده و نا بسامانيهای حماس را بگردن احمدينژاد بگذاری. 

 

بنظر من تو بهتراست بگردی، حتمآ ديوار کوتاهتری پيدا ميکنی.  راستش ياد يکی از اعدامهای جمهوری اسلامی افتادم.  با اينکه من اصولآ با اعدام مخالفم ولی بعضی از جنايات آنقدرشنيع است که نميتوان با هيچ احساسی اعدام را نفی کرد واين يکی از آنها بود.  ولی جمهوری اسلامی کاری کرد که من دلم بحال اين محکوم، که چيزی از يک حيوان خونخوارکم نداشت، سوخت.  آخر اين کدام تعبير از "بسم اله الرحمن الرحيم" است که حکم ميکند محکوم فلکزده ای را که قراراست چند دقيقه بعداعدام کنند، بجرم ديگری شلاق بزنند؟  ببين عزيز من، خوب فکر کن آیا تو هم مثل آنها نيستی؟ آخراگرقراراست که جمهوری اسلامی سرنگون شود تواين وسط چکاره ای که ميخواهی قبل از اعدام احمدينژاد، بجرم ديگران شلاقش بزنی؟

 

نبوی عزيزم، هيچ فکر کرده ای که ممکن است اينهمه ناامنی در کشورما از پول و دسيسه های همين آمريکا باشد و سی چهل سال ديگردرست مثل کودتا برعليه مصدق گندش در ميآيد، وآنوقت دوستدارانت بايدآسمان وريسمان را بهم ببافند که تو منظورت چيز ديگری بوده است؟!  و اگر اينطور باشد آيا احمدينژاد حق ندارد به بوش گوشزد کند که آتش اين جنگ خانمانسوز دامن خودش را هم گرفته است؟  دلم ميخواهد دفعه ديگر کمی فکر کنی که اگر هم آدمهای ساده لوحی مثل من ازلج بوش با احمدينژاد همصدا ميشوند، بخاطر وطن ومردمی است که برای هميشه دوستشان ميداريم ولی تو برای دوستدارانت بازهم گرفتاری درست ميکنی که چگونه ميشود مام وطن را درچنگال شير نر خونخواره ای رها کرد و با پسرهمسايه بگو مگو راه انداخت که تو که با مادرت نا مهربانی، حق نداری به شير خونخوار بگوئی بالای چشمت ابرو!

 

آخر مگر تو هم مثل امير طاهری اختلال حواس داری که فکرميکرد مجلس جمهوری اسلامی ميخواهد قانون قرون وسطائی اقليتهای مذهبی را به اجرا بگذارد وچون از اين آخوندها هر چيزی بر ميآيد کم کم امر بهش مشتبه شد که ملاها واقعآ دارند اينکار را ميکنند.  اين بود که نشست و مقاله ای نوشت و يک نشريه کانادائی هم به احترام موی سفيدش آنرا بدون تحقيق وتفحص چاپ کرد والبته ما تحصيلکرده ها ناخودآگاه و با حسن نيت فرض ميکنيم ناشر بدون هيچ منظوری يادش افتاده که هيتلرهم همين کاررا کرده بود، پس اشاره مفصلی هم به خباثت هيتلر ميکند تا وجه اشتراکی با احمدينژاد باورسازی شود.  والبته بعد برای رعايت اصول دموکراسی ومشارکت مردم دراين بحث داغ ترتيبی داد که خوانندگان اظهارنظرکنند .  آنوقت بلافاصله نشريات معتبر آمريکائی آنرا با بوق وکرنا بگوش جهانيان رسانيدند و تمام سايتهای اينترنتی مردم را ازکار بيکار کردند تا در مورد اين واقعيت اسفناک قرون وسطائی اظهارنظرکنند.  بعد معلوم شد که اصلآ اين نطفه تخيلی خبرنگارمحترم ما آقای اميرطاهری بعلت کبرسن هم ناقص الخلقه بود (چون کوچکترين اشاره ای به تفتيش عقايد اروپائيان درهمان دوره نشده بود) و هم ازبيخ وبن بی اساس بود چون بازهم بعلت کهولت سن نميشود از ايشان انتضار حرکتی داشت (فکر بد نکن. منظورم بدنبال خبر رفتن است). بهمين دليل نشريه محترم کانادائی از دولت ايران معذرت خواست ولی نقل و قولهای نشريات دست دوم وسوم در سرتاسر دنيا همراه با سايتهای اينترنتی همچنان اين آش بيمزه ايشان را هم ميزنند واز همه مهمتر محققين فرارمغزها در آينده ای نزديک به مقاله ايشان استناد خواهند کرد بدون اينکه حوصله داشته باشند آنرا با قوانين جمهوری اسلامی قياس کنند ويا حد اقل توجهی به تکذيب نشريه کانادائی داشته باشند!

 

بگذريم که خردجال آخرزمان ازاين لاطائلات زياد دارد ولی تو بازهم  در آخر نامه ات احساساتی شدی که احمدينژاد ميخواسته جورج بوش را مسلمان کند، وبعد نصيحت که اين مردک آدم شدنی نيست و بقيه حرفها. اولآ بقول خودت مگر هرکس که مسلمان شد آدم ميشود؟ دومآ راستش من خودم به اين بوش السطنه خيلی بد و "با راه" گفته ام و دوست ندارم که تو يکی با من رقابت بکنی!  ولی بازهم دمت گرم!  وتا يادم نرفته بگويم که اگر خيلی بهت تندی کردم به بوش گزارش کن تا از حقوقم کم کند و اگر هم خيلی احترامت را داشتم به احمدينژاد بگو تا حسابم را برسد! 

 

زت زياد!

 

محمد پورقوريان

سوم خرداد ماه ۱۳۸۵ برابربا بيست وچهارم ماه می ۲۰۰٦

 

با تشکر از آقای امير بديع الزمانی برای اصلاح لغت املائی "لوطی" و نظام آموزشی "تک ماده ای" نه تک نهمره ای.