دروغهای تبليغاتی رسانه های گروهی

 

موضوع

 

بدنبال بالا گرفتن فشارهای دولت آمريکا برعليه منافع ايران بعنوان مخالفت با جمهوری اسلامی، شايعه سازی ودروغ پردازی به موازات توسعه ونشر آن بمرحمت دلارهای آمريکائی ابعاد وسيعتری بخود ميگيرد.  همانطورکه خلفای عرب ذوالفقار اسلام را برای سرکوب مردم ستمديده بکارگرفتند، ماشين تبليغاتی دموکراسی فقط يک شاهراه دارد وآن اتوبان امپرياليستی دنيای غرب است.  بنابراين جاده های سنگلاخ جهان سوم بايد ازرحمت باران تحريمهای اقتصادی نرم شود تا بتوان بکمک تانکها و بمبهای آنچنانی آنها راصاف کرد.  وآنوقت بدون گرد وخاک ميتوان از موهبت دموکراسی برخوردارشد که از قديم گفته اند وصف العيش نصف العيش!    

 

هم انديشی

 

بازهم مشکل اساسی ايران جمهوری اسلامی است. اپوزيسيون بايد اول متحد شود و اين مشکل را از ميان بردارد و حالا که جهان بالاخره بهمان نتيجه ای رسيد که اپوزيسيون ۲۷ سال آزگار فرياد ميزد وگوش شنوائی نبود، بايد فرصت را غنيمت شمرد!  چه بلاهائی که برسراين ملت نيامد، نگاه کنيد به فحشا، فقر، اعتياد، گرانی، فساد، واينهمه نابسامانيهای سياسی، اقتصادی واجتماعی که گريبانگر ملتی شد که درآستانه تمدنی بزرگ بود.  پس اختلافات عقيدتی وسياسی خودرا کنار بگذاريم وبا اتحاد و مشتی آهنين رژيم را سرنگون کنيم.  آنوقت است که هرکس ميتواند در فضای سالم دموکراسی برنامه های خودرا با مردم درميان بگذارد و بعد آنچه را که مردم انتخاب کردند همان خواهد شد!!!   

 

ادبيات

 

يکی بر سر شاخ بن ميبريد ... خداوند بستان نگه کرد وديد

بگفتا گر اين مرد بد ميکند ... نه بر من که با نفس خود ميکند

سعدی

 

دگرانديشی

 

البته که فحشا، فقر، اعتياد، گرانی، فساد، ونابسامانيهای سياسی، اقتصادی واجتماعی وجود دارند.  ولی کجاست که اين نابسامانيها وجود ندارند و بعبارت ساده تر، کدام مبارزه انتخاباتی را درسطح جهان سراغ داريد که رقبای انتخاباتی ازآنها برعليه همديگر استفاده نميکنند؟  حتی در داخل جمهوری اسلامی، حربه برنده احمدينژاد بر عليه سياستمدار کارکشته ای چون رفسنجانی همين عوامل عينی بود.  ويا در آمريکا هرچهارسال يکبار همين نابسامانيها موضوع نطقهای پرشور انتخاباتی ميشوند که بلافاصله بعد ازانتخابات خرده حسابهای دوجناح بدون توجه بمنافع مردم بنوعی تصفيه ميشود و آب ازآسياب ميافتد تا نوبتی ديگر.  وبهمين ترتيب است وضع سايرکشورهای جهان. 

 

در خصوص جمهوری اسلامی عوامل ديگری وجوددارند که عموميت ندارند و يا فقط در چند کشور ديگر ميتوان مشابه آنرا ديد مثل مقررات مربوط به پوشش خانمها ويا منع مشروبات الکلی که در مورد دومی ايران همان چيزی را تکرار ميکند که آمريکا سالها پيش تجربه کرد.  ودر مورد اولی يادمان باشد که رضاشاه بزور چادر را از سر خانمها برداشت وخمينی هم بزور آنها را دوباره چادری کرد که بتدريج اصلاحاتی هرچند ناچيز بهمت خودخانمها حاصل شد.  والبته مسائلی ديگر مثل قانون قصاص.  دراين مورد، بياد دارم که سالها پيش درجريان تصويب آن درايران،  يکی ازگويندگان خوشبيان اپوزيسيون برونمرزی با شور وغوغا برعليه آن نطق ميکرد.  ولی همين گوينده خوش ذوق يکی دوماه پيش درجريان سروصدائی که برعليه فرماندار کاليفرنيا برای خودداری از عفو يک قاتل بوجود آمد، نظر داد که اگر ايشان بجای فرماندار بود از خانواده مقتولان دعوت ميکرد تا با هم بنشينند و در مورد آن تصميم بگيرند و آنوقت نظر آنها را به اجرا ميگذاشت!  حالا بايد ديد چه تفاوتی بين اين نظر و قانون قصاص وجود دارد!         

 

جهان امروز بخوبی نشان ميدهد که نوع حکومت نقش چندانی در مهار کردن صاحبان قدرت از کنترل دولتمردان ندارد و يک ديکتاتور کشورناشناسی درآفريقا همانقدر آلت دست شرکتهای چند مليتی است که رئيس جمهور و کنگره آمريکا هستند.  درحاليکه اين شرکتهای چند مليتی همچنان دنيا را تسخير ميکنند، تفاوتهائي هم در داخل کشورها وجوددارد.  مثلآ زمانی بود که در آمريکا حلقه اقتصادی قدرت محدود ميشد به خانواده هائی چون خانواده راکفلر وحالا اين حلقه بازترشده و نوچه هائی چون بيل گيت رادرخودجا داده است.   درحاليکه حلقه اقتصادی قدرت درايران بسط پيدا نميکند بلکه جانشين ميگيرد.  همانطور که قبل ازرضاشاه، قدرت اقتصادی مملکت درانحصار قاجار بود و بعد شاهزاده ها يکه تازاين قدرت درتمامی امور مملکت شدند و حالا نوبت آقازاده ها است.  و خدا ميداند که بعدآ کدام خانواده ای مهميز آنرا بدست بگيرد.  شايد هم اينبار نوبت فرنگ زاده ها باشد!

 

ولی کارنامه يک حکومت را ميتوان از زوايای ديگری ارزيابی کرد.  مثلآ شاخصهای اقتصادی، سياسی و اجتماعی را ميتوان با کشورهای همسايه و يا مشابه اندازه گيری ومقايسه کرد.  يا همين شاخصها را در مقاطع زمانی مختلف در داخل يک کشور مورد بررسی قرار داد.  در مورد ايران تلفيق ايندو ميتواند يکی از بهترين معيارها برای کارنامه جمهوری اسلامی باشد.  فقط بايد توجه داشت که نفرت ملاک خوبی برای ارزيابی نيست و هنوز که هنوز است آنها که صفت منفور را بر دودمان پهلوی شايسته ميدانند، نميتوانند حتی درمقام قياس برای خدمات اين سلسله ارزشی قائل باشند.

 

مشکلی که بيشتر از ساير نارسائيها توجه مردم را بخود جلب کرده است، مسئله فحشا است که بقول جامعه شناساان يکی از قديميترين مشاغل دنياست!  صرفنظر از انحطاط اخلاقی افرادی که باينکار دست ميزنند، انگيزه فحشا اقتصادی است ولی لزومآ فقر نيست.  در ماهيت اين مورد تفاوتی بين کشورهای پيشرفته و جهان سوم وجود ندارد ولی در شکل آن تفاوتهائی هست.  در کشورهای پيشرفته علاوه برزنهای خيابانی و مراکز فحشا، بيشتر فيلمهای لختی از دختران وپسرانی است که از روابط جنسی خود و يا گروهی فيلمبرداری ميکنند و به مراکز پخش اين نوع فيلمها ميفروشند.      

 

اگر در دوره پهلوی محلهائی در شهرهای مختلف برای فحشا وجود داشت و انگيزه اقتصادی آن بيشتر ناشی از فقر بود، اين کشش در حال حاضر بيشتر حرص وطمع است تا فقر.  مسئله ساده تر ازآن است که دستگاههای دروغ پردازی مطرح ميکنند.  رشد قابل توجه فرار مغز وسرمايه از يکطرف و طبقه تازه بدوران رسيده داخل از طرف ديگر طبقه عياش جديدی را بوجود آورده است که رابطه اقتصادی عرضه و تقاضا برای فحشا را بهم زده است.  بدين معنی که ايرانيهای خارج از کشور در باز ديد از ايران براحتی ميتوانند صد يا دويست دلار برای همخوابگی بپردازند وبهمين ترتيب طبقه تازه بدوران رسيده قبل از اينکه بفکر تابلوهای گران قيمت برای خانه اش باشد گرفتار شهوت سرکش نفس خويش است. اکثريت اين طبقه در دوره پهلوی برای عياشی به اروپا سفر ميکردند ولی حالا يا به دوبی ميروند ويا به عرق و بافور و سکس وطنی اکتفا ميکنند. 

 

در چنين شرايطی و بهمت رسانه های برونمرزی که پايه های اخلاقی و مذهبی را همچنان سست ميکنند، هر زن بيمايه ای با خود فکر ميکند که برای مبلغ معين، بين دو هفته کار شرافتمندانه و نيمساعت همخوابگی کدام را انتخاب کند.  طولی نميکشد که تقاضا از يکطرف و رويای خانه و اتومبيل و ثروتی انبوه، هر دوهفته يکبار همخوابگی را تبديل به شبی چند بار ميکند!  ولی هنوزتعادل بين عرضه و تقاضا  وجود ندارد چرا که با وجود بيکاری وفقر، عفت عمومی وشايد مبارزه دولت مانع عرضه بيشتر فحشا ميشود و قيمت تغيير نميکند.  بهمين دليل است که همه صحبت ازفحشا ميکنند ولی کمتر کسی فاحشه ای را در ميان آشنایان خود ميشناسد.  بعبارت ديگراين شغل قديمی کماکان در انحصار گروهی خاص است.

 

مشکل اعتياد نيز بهمين ترتيب است با اين تفاوت که شخص معتاد نه از حرص و طمع اقتصادی، بلکه از بيهودگوئی و دروغ پردازيهای رسانه های گروهی برون مرزی فريب ميخورد، مهر ميهن را بکينه بر عليه دولت مبدل ميکند وچون امکان مهاجرت ندارد به مواد مخدر پناه ميبرد و زندگی اش را تباه ميکند.

 

گرانی مشکل دنيای امروز است و حد اقل درحدود سی سالی که من در آمريکا زندگی ميکنم نسبت قيمتها بين ايران و آمريکا اگر بنفع ايران تغيير نکرده باشد، تفاوت چندانی ندارد. اگر دلار۷ تومانی قبل از انقلاب را با دلار ٩۱۰ تومانی امروز مقايسه کنيم نرخ تبديل ارز ۱۳۰ برابر شده است.  ولی اين نرخ بتنهائی ارزشی ندارد مگر اينکه با قدرت خريد مقايسه شود.  قبل از انقلاب مزد روزانه يک عمله در تهران ۵۰ تومان يا ۷ دلار بود، اين رقم امروز به ٩هزار تومان يا ۱۰ دلار رسيده است. حقوق پايه در ايران قبل از انقلاب ماهی ۴۵۰ تومان يا ٦۵ دلار بود که امروز بدون توجه به يارانه ها و ساير مزايا به  ۱۲۵هزارتومان يا ۱۳۷ دلار رسيده است.   درهمان زمان کمترين دستمزد در آمريکا ساعتی ۳ دلار بود که اين رقم امروز به ٦ دلار و ۷۵ سنت  رسيده است.  بنابراين درآمد پايه درايران ۲ و۱ دهم برابر و در آمريکا ۲ و يک چهارم برابر شده است. ولی بايد اين اختلاف را با هزينه زندگی تلفيق کرد تا جهت قدرت خريد مشخص شود.  اجاره يک آپارتمان متوسط در تهران قبل ازانقلاب حدود۱۵۰۰تومان بود که ميشود ۲۱۴ دلار.  همان آپارتمان الآن حدود ۳۵۰ هزارتومان است که ميشود ۳۸۵ دلار.  آپارتمان مشابهی در لس آنجلس آن زمان حدود ۲۵۰ دلار بود که الآن حدود ۷۵۰ دلاراست.  بنابراين درحاليکه اجاره مسکن در ايران کمتر از ۲ برابر شده است اين تغيير در آمريکا ۳ برابراست.  اگر برهمين منوال سايرهزينه ها را نيز مقايسه کنيد متوجه ميشويد که قدرت خريد مردم نه تنها کم نشده است، بلکه تا حدی هم افزايش داشته است.

 

وقتیکه سايرعوامل را نيز درنظر بگيريم آنوقت بوقاحت گردانندگان ماشين دروغ پردازی غرب بويژه رسانه های تهرانجلسی پی ميبريم. صرفنظراز افزايش قابل توجه افزايش جمعيت از۳۰ مليون نفربه ۷۰ مليون نفر، يکی ازاين عوامل، جنگ ايران و عراق است که تقريبآ همه دنيا از عراق حمايت کرد و ايران نه تنها از هيچ حمايتی بر خوردار نبود، بلکه به سوريه هم باج ميداد تا دوستی در منطقه داشته باشد!  برای رسيدن به اهميت و کفايت اقتصادی اين جنگ کافی است آنرا با حمله نظامی آمريکا به عراق مقايسه کنيم که با مقاومتی روبرو نشد و درحقيقت يک جابجائی نيرو از آمريکا به عراق بود.  ولی همين حمله ۳۰۰ ميليارد دلاراضافه بودجه آمريکا را به ۵۰۰ ميليارد دلار کسر بودجه تبديل کرد که ۲۰۰ ميليارد دلار آن هزينه های مستقيم جنگ بود آنهم نه در ۸سال بلکه درکمتر از۳سال. 

 

 ايران قبل ازانقلاب باجمعيت۳۰ ميليون نفر٦مليون بشکه نفت بنرخ ۳۰ دلار صادر ميکرد.  پس ازانقلاب نه تنهانرخ نفت به بشکه ای ۱۱دلارهم رسيد بلکه ميزان توليد هيچوقت از ۴مليون بشکه تجاوز نکرد درعوض جمعيت ايران به ۷۰مليون نفررسيده است.  بعبارت ساده تر با قيمت نفت بنرخ ٦۰ دلار، درآمد سرانه نفت حد اقل ۴۳ درصد کاهش داشته است.  وقتی که افزايش جمعيت، کاهش درآمد نفت، جنگ فرسايشی، عمران کلان در راهسازی، آب و برق رسانی به دورترين نقاط کشورو ثبات قدرت خريد را همه با هم در نظر بگيريم متوجه اختلاف فاحش فساد دولتی و اقتصادی  در دو حکومت ميشويم.  توجه به اين مطلب بسيار مهم است چرا که اصولآ فساد دولتی زيان سرسام آوری برای ملت دارد.  فرض کنيد در يک مناقصه دوشرکت مختلف پيشنهاد ميدهند يکی بمبلغ ۱۰ مليون دلار و ديگری ۱۲ مليون دلار.  در شرايط مساوی شرکت اول بهتر است ولی درعمل شرکت دوم با پرداخت ۱۰هزار دلار به مآمور دولت مناقصه را ميبرد.  واضح است که دراين معامله يک مآمور فاسد ۱۰هزار دلار پول مفت ميگيرد ولی دولت ويا ملت ۲۰۰ برابراين مبلغ زيان ميکند.  اينجاست که فساد چهره کريه خودرا نشان ميدهد و در حاليکه محروم ترين طبقه اجتماع، چه در آمريکا، عراق و يا ايران، بالاترين هزينه را که جان آدمی است ميپردازد، يکی دو شرکت بيهويت نه تنها با فاسد کردن مامورين دولتها آنها را زير مهميز خود ميگيرند، بلکه ثروت ملی آنها را غارت ميکنند.

 

نتيجه

 

بحث بر سر حمايت از رژيم حاکم و يا مخالفت با گروهی خاص نيست.  دعوا بر سر لحاف ملاست.  البته که مشکلات  عديده ای وجود دارد که ملت ايران حق دارد وبايد آنهارا بصورت مطالبات اجتماعی وسياسی مطرح کند تا بتواند از مواهب زندگی، آزادی و عدالت سياسی، اقتصادی و اجتماعی بهره مند باشد، ولی کارپردازان قدرتهای جهانی دلشان بحال ملت ما نميسوزد و ماشين دروغ پردازی هدفی جز تحميق مردم ندارد.  متآسفانه در جهان امروز، اين ماشين بسيار سودآور است وبهمين دليل آمريکا براحتی درآن سرمايه گذاری ميکند.  بقول دکتر کارل سگن:

 

"يکی از تآسف بارترين درسهای تاريخ اين است که اگر ما بمدت کافی تحت تآثير حيله و نيرنگ قرار بگيريم، بجائی ميرسيم که تمايل به نفی هرگونه دليلی بر وجود آن داريم.  ما ديگر علاقه ای به پيدا کردن واقعيت نخواهيم داشت.  فريب و حيله ونيرنگ آنچنان بما مسلط ميشود که اذعان به " زودباوری" حتی درضمير نا خود آگاهمان رنج آوراست."

  

ديرباوری بطور طبيعی در نقطه مقابل زودباوری قرار ميگيرد ولی بدون ترديد از گزند حيله و نيرنگ در امان نيست.  اين کلاف سردر گم فقط برای يک منظور چون پيله کرم ابريشم پيرامون ما را ميگيرد وآن کتمان واقعيت است. هدف اين است که ما نتوانيم واقعيت را ببينيم.  زودباوری، ديرباوری، نيم باوری ويا هردرجه از باورهای فرهنگی، سياسی، اجتماعی، مذهبی، نژادی وغيره در دنيای "حيله و نيرنگ"  فقط وفقط  وسيله اند.  تآکيد بر "حيله و نيرنگ" ضروری است چرا که هرکدام از اين باورها ميتواند نقشی مفيد، نه تنها در روابط مردم جوامع مختلف، بلکه درخلوت تنهائی انسان داشته باشد.

 

 شايد اگرخرد در ساختار وجودی انسان، قوه تعيين کننده بود، واقعيت حاکم ميشد و اصولآ مفهومی بنام باورها نميتوانست بازيچه دست شيادان قرار گيرد تا با حيله و نيرنگ واقعيات را بنفع خود وارونه جلوه دهند.  ويژگيهای طبيعی انسان چون ترس از نا شناخته ها و آزمندی و حرص وولع همراه با نفرت و اشتياق، زمينه های پرباری برای کشت دانه های مجازی فراهم ميآورند که خرد در مقابله با آن در ميماند.  درست خوانديد.  خرد دربرابر حيله و نيرنگ ناتوان است.  برخلاف گفته بزرگمرد ادبيات ما آنکه داناست لزومآ توانا نيست.

 

 در حاليکه خردمند درچارچوب مرزهای انسانيت ناتوان و زمينگيرواقعيات است، بازيگران حيله و نيرنگ حد و مرزی نميشناسند. پيشينه اين بازی توانمندی است. اربابان قدرت عوامل خودرا در هر دولتی، از عقب مانده ترين کشورها گرفته تا پيشرفته ترين آنها واز ارتجاعیترين حکومتها تا انقلابيترين آنها، تعبيه ميکنند تا با مهميز قدرت ازطريق رسانه های گروهی افکار عمومی را کنترل و منابع ملی راغارت کنند.

  

وقتيکه خرد جاخالی کرد، احساسات طبيعی انسان يکه تاز ميدان ميشوند.  شوربختی در آنجاست که احساسات در تضاد با يکديگرتعادل قوا را از انسان ميگيرند وهر شيادی ميتواند با تحريک آنها بر عليه همديگر اين کشمکش را بنفع خود و برای هميشه ادامه دهد.  اين است که منتضر توليد هرچه بيشتر ماشينهای دروغ سازی و شايعه پراکنی باشيد.  تعجب نکنيد اگر جهانخواران خود شعار مردمسالاری ميدهند ويا کارپردازان آنها برعليه غرب وبخصوص آمريکا مطالبی بگويند.  يادمان باشد شعبده بازان تردست برای چشم بندی هم واقعيت رابکار ميگيرند و هم نادرستيها را.  با اين تفاوت که بازی سلطه جويان نه درسالن نمايش است ونه برای تفنن من و شما.  وچه بسيار دوستان خوبی که نا خودآگاه آلت دست آنها ميشوند وچه احساسات پاکی که جريحه دار ميگردند و چه خونهای پاکتری که بر زمين ريخته ميشوند.  همه وهمه برای آژيدهاک زمان: امپرياليزم. 

 

در تصوف رسم جستن، خنده کردن بر خود است ... در تيمم مسح کردن، خاک (ريختن) بر سر است

اميرخسرو دهلوی

 

محمد پورقوريان

سی ام بهمن ماه ۱۳۸۴ برابر با نوزدهم فوريه ۲۰۰٦